+ "تو" ی عزیزم ! این ها به این معنی نیست که نباید ماشین داشته باشی ! *:)
" تو " ی عزیزم !
بیا یک روز دوتایی سوار ِ موتور شویم ، برویم پارک .
روی نیمکت ِ کنار فوّاره بنشینیم و عشق کنیم از دیدن ِ این همه زیبایی .
گرسنه مان که شد برویم یک ساندویچ فروشی
از همین ساندویچ فروشی های خیلی کثیف ! دو تا ساندویچ سفارش بدهیم ؛ کالباس
ساندویچ ها که آماده شد ،
برویم روی چمن ها، زیر ِ سایه ی یک درخت بنشینیم . درخت ِ اقاقیا .
ساندویچ ها را بخوریم . بعد تو دراز بکشی و سرت را روی پایم بگذاری .
ـ اصلاً مهم نیست که لباس هایمان بوی علف بگیرند ـ
برایم صحبت کنی از شیطنت های دوران مجردی ات .
من هم با گل های قاصدک بینی ات را قلقلک دهم .
تو بگویی : بستنی می خوری ؟
من هم بگویم : نیکی و پرسش !؟
بروی از بستنی فروش ِ دوره گرد ِ پارک دو تا بستنی قیفی بخری .
باز بنشینیم زیر همان درخت ِ اقاقیا و بستنی ها را لیس بزنیم .
بعد ساعت ها بگذرد و بگذرد و شب شود .
دوباره سوار ِ موتورت شویم .
در راه ِ برگشت به من بگویی :
می دانی فقط یک موتور در عالم است که کمربند ایمنی دارد !؟
من هم بگویم : حتماً از این موتور سه چرخه هاست .
باز تو بگویی : نخیر ! موتور ِ من است که کمربند ایمنی دارد !
من هم ذوق کنم و تا رسیدن به خانه سرم را روی شانه ات بگذارم
و مواظب باشم قلّاب ِ دستانم باز نشود ..
نظرات شما عزیزان: